** پینار **

روزهای سختی بود.... پستی و بلندیهای خیلی زیادی داشت... خیلی زیاد..‌‌

خیلی راحت اعتراف میکنم: به هیچ جا یا هیچ چیزی نرسیدم....همین

فکر میکنم زندگی همین باشه

پانوشت: دخترکم.... قلبت را به حدی بزرگ کن که همه چیز را پذیرا باشی....

** پینار **...

باز بهار,ی دیگر از راه می رسد و من هنوز به دنبال گم کرده ای هستم...

این در انتظار بودنها مرا کلافه میکند و سردرگم....

هرچند که میدانم نباید جستجویش کرد، ولی منِ من هنوز به جستجوهای دیوانه وارش ادامه میدهد...

جستجوها و نیافتن ها مرا دیوانه تر میکند و گاهی حریصتر و گاهی خسته تر....

دوباره بنفشه ها همه جا را پر کرده اند و هیاهوی مردمانی که مگس وار میگردند و وزوزشان گوش کائنات را کر میکند...

هنوز تا تولدی دوباره فاصله بسیار است....

 

** پینار **...

مرز تجربه, کردنها کج است؟؟؟؟,؟

کجاست که تجربه, کردنها پایان می پذیرد و بالاخره زندگی, آغاز می شود؟؟؟؟؟؟

** پینار **...

تنها وظیفه هر کس آن است که همیشه شاد باشد.

شاد بودن را آئین خود سازید.

اگر شاد نیستید، باید خطایی در کار باشد.

در نتیجه تغییر,ی بزرگ لازم است.

بگذارید شادی تصمیم گیرنده باشد.

شادی نشانه ی آن است که همه چیز به خوبی پیش میرود.

نا شادی و غم نشان میدهند که همه چیز در مسیری اشتباه قرار دارد و جایی تغییر,ی بزرگ لازم است.....

و هو الحق...

آغاز میکنیم تغییر,ی بزرگ را....

** پینار **...

جدایی فقط به معنی ندیدن نیست....خیلی ها رو هزاران بار در روز میبینی ولی ازشون جدایی به معنای واقعی کلمه....بر عکسشم صادقه....یاد یه جمله از اوریانا فالاچی میافتم:ممکنه با یکی بیست دقیقه حرف بزنی و حس کنی که واسه همه عمر میشناختیش و ممکنه هم با یکی بیست سال زندگی کنی و فکر کنی که اندازه یه انگل توی روده ات هم نمیشناسیش......کلمات دقیقش اینا نیست ولی من اینو برداشت کردم.....پ.ن: یه کلیپ تو تی وی نشون میده، در حال گذر نگاهم بهش میافته، از این آهنگاست که فاز عشق در حد خودکشی و روانی شدن بهت القاء میکنه........میگه: از بین رفتن عشق ما محاله حتی اگه خدا بخواد.....صحنه ایی که ** پینار **...ادامه مطلب

دوست دارم تو زندگی بعدیم ( البته نمیدونم زندگی بعدی هم وجود داره یا نه) یه کلاغ باشم....می دونی چرا؟چون خیلی راحت میتونم از روی سر کسی که ازش بدم میاد به راحتی پرواز کنم و برینم روی فرق سر مبارکش.....به همین راحتی....هیچ غلطی هم نمیتونه بکنه..... نهایتش یه فحش بارم میکنه.....پ.ن: امروز واقعا از خودم وحشت کردم....خیلی راحت میتونم کسی رو که باهام بده، بکشم....درست فهمیدی، به قتلش برسونم......خیلی راحت......مثلا با یه قرص برنج توی چاییش.....هیچ دلهره ای هم از این فکر به سراغم نیومد.....داشتم فکر میکردم که خیلی راحت این کارو میکنم.... ** پینار **...ادامه مطلب

امروز ظهر طبق معمول خسته رسیدم خونه و بعد از لمبوندن چند قاشق ناهار خواستم یه کم بخوابم....

پینار میخواست تلویزیون ببینه....باباش بهش گفت یه کم بخواب، استراحت کن بعد تلویزیون رو روشن میکنیم....

دستشو زد به کمرش، اومد بالای سرم ایستاد و با لحن خیلی حق به جانبی گفت:

گیجم کردین از بس گفتین بخواب....بخور....بشین....پاشو....

بذارین خودم انتخاب کنم چیکار دوس دارم بکنم....

من داشتم زمینو گاز میزدم.....

** پینار **...

دیشب موقع خواب رفته دندوناشو مسواک کنه....

از دستشویی صدام زده....

بهم میگه مامانی بیا رو مسواکم خمیردندون بزن....

رفتم در حال قربون صدقه رفتن در خمیر دندون رو باز کردم که بزنم رو مسواکش....

تا تیوپ خمیر دوندون رو سروته کردم دیدم یه مایع لزج ازش ریخت بیرون....

با تعجب میگم این چرا اینطوری شد؟

میگه خمیردوندونم داشت تموم میشد، منم آب ریختم توش که زود تموم نشه....

** پینار **...